چاردیواری من



بیش نوشت : تقریبن چهل روز پیش بود که با خواندن  کارت ملی | اسنپ| خطر داشته های ناچیز آقا معلم "که ازین به بعد اینجا هم اساعه ادب میکنم و محمدرضا صداش میزنم" من هم دفترچه کوچیکی رو از کتابخانه استادم کش رفتم و در اون ذهن مشغولی ها یا چیز هایی رو که میدیدم و میخواستم دربارشون بنویسم رو یادداشت کنم تا اینجوری چشمم مصداق های اون رو بهتر ببینه و ذهنم رویداد هارو سودهی شده حلاجی کنه و در نهایت کمی آروم بگیرم . الان آخرین ساعت تابستونه و من هم به همین مناسبت تصمیم گرفتم موضوع صفحه اولم رو برای نوشتن انتخاب کنم. جایی که نوشته "من و پدرم"

ادامه مطلب

پیش نوشت: امروز که وبلاگم را باز کردم متوجه شدم که اولین مطلبم را اینجا 25 تیرماه 97 بارگذاری کردم. اما من همیشه فکر میکردم اولین مطلبم مربوط به مرداد ماه است. پس امروز ناگزیر یک ماه از اولین سالروزی چاردیواری من میگذرد.

سیزده ماه پیش درست در همین ساعات

ادامه مطلب

شبی دیگر ست. ساعت ها در عین هیچ نکردن به هر آنچه گذشته فکر می کنم. آنچه نباید اتفاق بیافتد باز اتفاق می افتد. شاید اصلن نباید به گذشته فکر کنم. شاید باید سراغش را در دوباره خواب دیروزم بگیرم. شاید باید ریشه ای تر به ماجرا نگاه کنم. شاید باید درس حمایت اجتماعی را جدی تر بگیرم. شاید باید به کل خودم را انکار کنم. این شاید ها اما یک به یک کنار می روند چرا که تنها چیزی که از من بر می آید نوشتن است. نوشتن و نوشتن و نوشتن.

ادامه مطلب

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

خون بَیانِ عَیان ارزون تر بخرید Jennifer هر چی بخوای هست شرکت تولید انواع شکلات دراژه؛ اسمارتیز؛ سنگی؛ ژله؛ باسلق؛ راحتی و شانسی به نام خدایی که در همین نزدیکی است... جاروبرقی صنعتی decoryn آموزش‌ها و ترفندهای حوزه‌ی شبکه‌های اجتماعی